عليرضا محمدي عليرضا محمدي ، تا این لحظه: 17 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

علیرضا عشق زندگیم

روز اول مهر 91 - اولین روز ورود به پیش دبستانی

  امروز اول مهرماهه و از طرف مسئولین مهد گفته بودند که ساعت ١٠:٣٠ آمادگی باشیم و قرار بود علیرضا جونم با باباش برن آمادگی آخه مراسم جشن شون چهارشنبه ٢٩ شهریور برگزار شد ولی باز هم دلم نیومد پیش پسرم نباشم  ساعت ٩ مرخصی گرفتم اومدم پیش گل پسرم واسش یه دسته گل گرفتیم که بده به خانم شایق مربیشون البته ساعت ١٢ هم کلاس تموم شد و من با راننده سرویس صحبت کردم و قرار شد من با ماشین خودم جلوتر برم و خونه مامانی رو نشون راننده سرویس بدم و کلی هم سفارش قند عسلم وبه راننده کردم آخه قراره که پسره قند عسلم از مهد دربیاد و بره خونه مامانی تا مامان از شرکت دربیاد و بره قند عسلش و از خونه مامانی برد...
1 مهر 1391

روز آشنائي با آمادگی معراج انديشه علیرضای گلم

امروز یعنی ٢٩ شهریور ٩١ صبح ساعت ٩ علیرضا جون بهمراه مامام و باباش میره به آمادگی . علیرضا جون از امادگی شون خوشش اومد اونجا برای بچه ها نمایش طنز و سرود ومسابقه گذاشتند که کلی بچه ها رو خندوندند و تعییین کلاس هم انجام شد که علیرضا تو کلاس خانم شایق افتاد خیلی خانم مربی مهربونیه انشا اله که تا آخرش خوب باشه  . ساعت ١٢ هم برنامه تموم شد و مامان و علیرضا اومدند خونه مامانی                          پسرم  اولين قدم  براي تحصيل علم ودانش  برداشتي به اميد اينكه انشااله اين قدم تو رو به...
29 شهريور 1391

علی آقا مسافرت انزلی با محمد خوش گذشت؟

٢٣ شهریور صبح ٥شنبه ساعت ٥/٥ به همراه خاله فاطی رفتیم انزلی . البته عمه سهیلاوفریبا و محمد پسرعمه یه روز قبلش رفته بودند انزلی که ما ازشون خواستیم برای ما هم هتل و رزرو کنن . آخه به خاطر اینکه خونه تازمون و آخر شهریور قرار تحویل بدند نمیتونیم مسافرت طولانی بریم واسه همین تصمیم گرفتیم یه دو سه روز بریم شمال  ساعت ٣ اینا رسیدیم هتل علیرضای گلم از دیدن محمد خیلی خوشحال شد .     ممد بابائی به محض رسیدن مایوش و برداشت و با علی گلم رفتن دریا .  فرداش جمعه هم در حال گشت و گذار مسیر آستارا ( گردنه حیران) مسیر تبریز و در پیش گرفتیم بلال های حیران هم که حرف نداره پسرم ع...
25 شهريور 1391

نقاشي واسه مامان و بابا

پسر با ذوق و شوق من نقاشي گل و واسه مامان كشيده نقاشي دوچرخه و اسپايدر من و هم واسه بابا بعد نقاشي هم ميگه حرف دلش و رو كاغذ مياريم واسه مامان نوشته مامان گلم دوستت دارم واسه بابا هم همين طور نوشته بابا جونم دوستت دارم اينا رو با كمك عمه فريبا كشيده بعد هم از عمه خواسته چند جمله بنويسه : " قلب عليرضا براي مامانش ميزنه عليرضا براي مامانش يه دونه قلب و گل كشيده " " بابا جون من  بابا جون شيرينه من  ممد تو رو خيلي دوست دارم و  چند جمله هم راجع به فوتبال و .. نوشته " ...
22 شهريور 1391

آخرین روز از مدرسه فوتبال در زمين فولاد گستر

   20 شهريور دوشنبه آخرين روز مدرسه فوتبال براي ترم تابستون بود البته ترم پائيزي هم دارن . عليرضا جون كه ناراحته چون داره روتبالشون تموم ميشه  ولي ما قول داديم انشاله باز هم ثبت نامش كنيم و پسرم تا آخرش فوتبالو ادامه بده موفق باشي قند عسلم   ...
20 شهريور 1391

گل من بین گلها

گل پسرم ما بين گلها ،   خوشبو تر و  نازتر از همه ي گلهاي دنيا براي مامان و بابائي گل پسرم گلي ، اما به عمر گل نباشي ،  سالهاي عمرت باعزت وبابركت باد و زياد انشا اله  ...
10 شهريور 1391

پسرم ميره كه محمد رو تشويق كنه

عليرضام ميره كه پسرعمه اش رو تشويق كنه آخه محمد هم ميره به مدرسه فوتبال باغ شمال . عليرضا خودش چون دوشنبه ها فوتبال نداره اون روزها رو دوست داره بره خونه حاجي بابا تا با عمه برن محمد رو تشويق كنن     آفرين به پسر با ذوق من ...
10 مرداد 1391

شامپیون علیرضا

روز اول که  شامپیون علیرضا میره به فوتبال ٧/٤/٩١ بعد از اینکه از تهران با پرواز ٣ برگشتم تقریبا حدود ساعت ٥ بود که علیرضا جونم و از خونه مامان برداشتم  که میخواستیم بریم خونمون که یادم افتاد تابستون گفته بودند مدرسه فوتبال باز میشه که از سر راه اومدم به باشگاه پرواز(فولادگستر) که از اون روز پسرگلم فوتبال و شروع کرد و روزهاي شنبه و چهارشنبه به تمرين ميرند مربي شون اقاي احد خطيبي كه تو عكس هم هست و مسئولشون آقاي اوليائي هست اينجا روز۴ مرداد كه ازشون عكس مي گرفتند كه من هم از فرصت استفاده كردم و خودم هم عكس انداختم علي رضا جون خيلي به فوتبال علاقه داره البته به قول خودش روتبال      &nbs...
7 تير 1391